موهای زائد
از زمان کودکی همه این گیسوان کمند را ستایش می کردند و گیس های بافته ام محسود دوستان واقوام بود.
اما کسی به این نکته توجه نداشت که این موهبت الهی یک پدیده فراگیر است و این موهای نازنین سایر نقاط بدن نیز حضوری چشمگیر دارند و بماند که چه کشیدم در دوران بلوغ با این رستنی ها.
گرچه برای دلخوشی می گفتند که شما هلو هستید و پرز هلو جزئی لاینفک از اوست و من بیشتر حس چاغاله نسابیده داشتم.
و بعد ها که ممانعت های جامعه و مدرسه و .... برطرف شد پرچم جنگ افراشته شد و من و موها علنا روبروی هم صف آرایی کردیم.
دست و پا و .... به کنار، از یک زمانی به بعد با تغییرات هورمونی بر تعداد تارهای سیاه صورت افزوده شد و همین مشکلی بی اهمیت ولی انرژی بر را ایجاد کرد.
بند و موم و الکترولیز و لیزر و .....
قرص های هورمونی و ترکیبات گیاهی و....
هیچ کدام کارساز نبود و دیگر تسلیم این میهمان ناخواسته شده ام.
تا زمانی که وضع مالی خوب بود لیزر را ترجیح می دادم چرا که یک ماهی بیشتر مجال می داد و حالا دوباره رو به روش های سنتی آورده ام .
ریشه های کلفت موها انگار مستقیم به استخوان وصل است و با بیرون کشیده شدنشان درد را از اعماق وجود حس می کنم.
بعد از هر بار اصلاح احساس می کنم مثل ابکش سوراخ سوراخ شده و تا ساعت های متمادی درد را در پوست خود حس می کنم .
نه تنها من که پیرایشگران هم از این سفتی سر سختی موها گلایه دارند و هربار می گویند از مچ افتادیم !!!
و قسمت بد ماجرا ربط مستقیم این موها با میزان اعتماد به نفس است و همیشه حس می کنم مخاطبان به جای گوش دادن به حرف های من توجهشان به تار مویی است که از چشمم دورمانده و در جستجوی صبحگاهی قسر در رفته است.
و این یکی از دردناک ترین فرایند های زندگی زنانه ام است.
شکنجه ای که هر 3 هفته یک بار تکرار می شود و من در مقابلش سر تسلیم فرود آورده ام.